یکی از همین غروب‌ها
پدربزرگ به خوابم می‌آید
و اقرار می‌کند بعد از مرگ
همان درخت بلوط شد
که هر روز سایه‌اش را به‌زور
به اتاق مادربزرگ می‌کشاند

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر