در کمپ آغوش تو ترک می شوند …
.
هنوز آنقدر عاشقی
که حتی
وقتی به من فڪر میڪنی
شعرهایت بوی مرا میڪَیرند ،
پس بڪَذار معشوقه ات بمانم
شبها به دفترت بیایم و شاعرت ڪنم
و روزها در تب و تاب آشپزخانه ام
ته بگیرم ؛
من به همین هم راضیام
که بڪَذاری
در خانه ی ڪوچڪ شعرهایت
" خانومی" ڪنم ...!!