وطنم پاره تنم!
خروس اینو کله صبح گفت و رفت دنبال کار و بار
ظهر که شد خروسه داشت برمیگشت خونه
با خودش مرور کرد : چی لازم داریم؟ زنگ زد به خانومش!
خانم گفت : دو کیلو ارزن ، یک کیلو گندم ، یک کیسه نمک ، یک کیسه برنج.....
خروس پاسخ داد : چشم خانم! رفت که بخره! آفتاب خیلی شدید بود ، بستنی فروش داشت بستنی میداد دست بچه ها!
خروس به بستنی فروش گفت آقا یه بستنی لطفا!
بستنی فروش گفت : دونه ای 10 هزار تومن! خروس به جیبش نگاهی انداخت و نامیدانه به مسیرش ادامه داد!
رفت سمت خواربار فروشی گفت : جناب ، گندم و برنج و ارزن و نمک به میزان کافی طبق لیست خریدم بدید!
خواربار فروشی گفت : گندم کیلویی 30 هزار ، ارزن 50 هزار ، برنج 90 هزار ، نمک کیسه ای 300 هزار !
خروس جا در جا غش کرد ، دکترای دامپزشکی میگفتن عجیبه خونش لخته شده! نداشتیم تابحال!
اون روز خروس شرمنده به خونه برگشت و دست زنشو گرفتو به ناچار از رفت! فهمید که دیگه هیچی سرجاش نیست! حتی !
البته خروسه الان و راحت با خانمش به تماشای مرغابی های دریا نشسته و آبمیوه میزنن!

پسند

بازنشر