میدانی رفیق، درد دل نمیکنم
زخمی که از عصب بگذرد
دیگر درد ندارد!!
من این شب زنده داری را دوست دارم
من این پریشانی را دوست دارم
بغض آسمان دلتنگی را دوست دارم
بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی ، جایی که برایت سرچشمه آرامش است
آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت
بگذار لبهایت را بر روی لبانم ، حرفی نمیزنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت
خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو
دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو
محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد ، همین آغوش مهربانت
چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من
قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است
آرامم ، میدانم اینک کجا هستم ، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم ،همانجایی که انتظارش را میکشیدم و هر زمان خوابش را میدیدم آن خواب برایم یک رویای شیرین بود….
در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز ، نه میدانم زمان چگونه میگذرد و نه میدانم در چه حالی ام
تنها میدانم حالم از این بهتر نمیشود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمیشود
گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت
عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ، عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده ، عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه
خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم
دلتنگ بودیم من و خدا،
برای عطر بهشت!
برایش قلاب گرفتم
از دیوار بالا آمد
پشت پنجره نشستم و
مراقب نفس هات بودم
خدا داشت از بینِ دکمه های باز پیراهنت
کمی عطر تنت را توی جیب هاش می ریخت!
من طوری باریدم
که تمام عاشق های شهر
تا صبح پیاده رو ها را متر کردند!
دلتنگ بودیم من و خدا
برای عطر بهشت...
تو را تا صبح نفس کشیدیم و بغضکردیم!
بغضکردیم و رقصیدیم!
آغوش تو از تبار عشق است
من عشق را در آغوش عاشقانه تو یافتم
تو آنجا ومن اینجا،دور ازآغوش هم
آغوش تو رویای من است
برای رسیدن به رویای آغوشت
فرق نمیکند کجا باشد
چنان خود را غرق اغوشت میکنم
چنان ذوق آغوشت را دارم که برایم
فرق نمیکند کجایم
خودرا درآغوش مهربانت محو مبکنم
وعشقم را با بوسه وبی تابی به تو هدیه میکنم
وتو با اغوش گرمت مرا به پایان رویاها دعوت کن
عشق تو دنیای آرام من است ،عشق تو،آغوش تو نفس من است،عشقت را از من نگیر،بی تو میمیرم
عشق من دوستت دارم
اگه باشی یا نباشی
عشق تو یادگار قلب من است
عشق تو درقلب عاشق من حکاکی شده
فراموش نمیشی
دوستت دارم تا پای جانم
من
از شرَّ چشمهای .... به این قلم پناه برده ام
افسانه درونم
میان واژه ها قیامت به پا می کند
از گورستان سینه ام
از درون درد ها
اندوه ها
از لای خاطراتم
برای این قلم جوهری می سازم
از جنس واژه های افسونگر
کسی نمی داند
چطور؟
کی؟
ازکجا
قلمم سِحر شد
واژه هایم ویرانگر
اما برای دل تو دلنشین
باور داشته باش
من از شرَّ زمزمه های خانمان سوز
پناه به این قلم بردم
تا برای دلهای ناآرام محشر به پا کنم