Sみムʍɨʍ
۱۰۶ پست
۱۴۱ دنبال‌کننده
زن
۱۳۰۰/۰۸/۱۲
عصبانی
زندگی با خانواده
سیگار نميکشم

تصاویر اخیر



گاهی وقت ها 



آنقدر از زندگی خسته می شوم 




که دلم میخواهد قبل از خواب




ساعت را روی "هیچوقت "کوک کنم

نمیــــــدانـــــــی



چـــــ ــه دردی  دارد



وقتـــــــــــی حالــــــــم




در واژه هـــــــــا هـــــــم نمــــــی گــــــنجــــــد


مشاهده ۷ دیدگاه ارسالی ...
  • بابا بزرگ

    نه دیگه عزیزم..
    داری از دستم برای همیشه راحت میشی..
    دیگه هیچ کسیو توی کلیک نمیشناسم..
    تو و خاتون و یاسین و میثم و فرزاد...
    بقیه از دم غریبه ن...
    پستام هم که پاک شده و دیگه چیزی اینجا ندارم..
    همه جوون و قبراق و سرحال ..ما پیر و پاتالها دیگه جامون اینجا نیست...

  • Sみムʍɨʍ

    ببخش قط شدم .........پستای همه پاک شده



دست سرنوشت را …



بـایـــــــد قطــــــــع ڪـــــــرد …


                             

             او دزد ” آرزوهـــــــاے ” مـن اســــــت


دلتـنـگی پـیچـیــده نیـستــــ . . . !



یـــــکــــ دل، یـــــکـــ آســـمــــان



یـــــکــــ بــــغـــض



و آرزو هــــای تــــــرکـــــ خـــــورده



بـــــه هــــمــــیــــن ســادگــــی



گاهی سکوت


یعنی اما...


یعنی اگر...


یعنی هزارو یک دلیل


که دل میترسدبلند بگوید


 

پُــرم از اشـــکــ…

 

 

آنــقـَــدر کــه

 

 

دنـیـــــا بـایـد چتـــر بر سـَرش بگیـــرد

 

 

بـا احـتـیــــاط مـرا ورق بِـزند …..



  بزرگ که میشوی


غصه هایت زودتر از خودت قد می کشند


درد هایت نیز!


غافل از آنکه لبخندهایت را


در آلبوم کودکی ات جا گذاشتی!!!


زندگی پانتومیم است

 

 

حرف دلت را به زبان بیاوری باختی!!!


میثم ابراهیمی_# از دستت

گلوی آدم را


باید گاهی بتراشند


تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود


دلتنگی هایی که جایشان نه در دل


که در گلوی آدم است


دلتنگی هایی که می توانند آدم را خفه کنند . . .

 


دل من خسته شده، ناز کشیدن بلدی؟!
روی لبخند غمش، ساز کشیدن بلدی؟
مبری یاد مرا، خاطره‌ها را نکُشی
طرح چشمان مرا باز کشیدن بلدی؟
غزلی باز بخوان عاشقی از یادم رفت
از زبان دل من، راز کشیدن بلدی؟
پَرو بالی دگرم نیست، قفس جایم بود
تو هنوز هم پَر پرواز کشیدن بلدی؟
دفتر عشق من آغشته شد از خاطره‌ها
چهره‌ی عاشق طناز کشیدن بلدی؟
دل من غرق تمنــــای وصال تو شده
نقش یک عاشق طناز کشیدن بلدی؟
غرق دریا شده‌ام، قایق تو جا دارد؟
لنگر عشق بگو باز کشیــدن بلــدی؟

تو کنارم باشی 
آنقدر به چشمانت خیره میشوم که مبادا چشمـان دیگری نگاهت را از من بدزدد 
تو کنارم باشی! 
من عمیق تر نفس مـیکشم که تمام عطرت سهم من باشد 
تو کنارم باشی 
حال من خوب است 
خیالت راحت ! 
من جز آغـوش تو حتی به دیوار هم تکیه نمی 
کنم.

موهــآیِ یــک زن خلـق نشــده بــرآی پوشـانده شـُدن!

یا بــرآیِ بــآز شـُدن در بــآد،

یـآ جــلبِ نظــر،  خلق شده موقع دعوا بکشی کنده بشه


والا همش عاشقی نیست که


دیدگاه


دو دلم اول خط نام خدا بنویسم

 

یا که رندی کنم و نام تو را بنویسم

همه یک گفتم و دینم همه یکتایی بود

 

با کدامین قلم امروز دوتا بنویسم

ای که با حرف تو هر مسئله ای حل شدنیست

 

به خدا خود تو بگو نام که را بنویسم

صاحب قبله و قبله دو عزیزاند ولی

 

خوشتر آن است من از قبله نما بنویسم

آسمان مثل تو احساس مرا درک نکرد 

 

باز غم نامه به بیگانه چرا بنویسم

تا به کی زیر چنین سقف سیاه و سنگین

 

قصه ی درد به امید دوا بنویسم

قلمم جوهرش از جوش و جراحت باقیست

 

پست باشم که پی نان و نوا بنویسم

بارها قصد خطر کردم و گفتی ننویس

 

پس من این بغض فرو خورده کجا بنویسم

بعد یک عمر ببین دست و دلم می‌لرزد

 

که من و تو به هم آمیزم و ما بنویسم

من و تو چون تن و جانند مخواه و مگذار

 

این دو را باز همین طور جدا بنویسم

شعر من با تو پر از شادی و شیرین کامیست

 

باز حتی اگر از سوگ و عزا بنویسم

با تو از حرکت دستم برکت می‌بارد

 

فرق هم نیست چه نفرین چه دعا بنویسم

از نگاهت به رویم پنجره ای را بگشای

 

تا درآن منظره ی روح گشا بنویسم

عشق آن روز که این لوح وقلم دستم داد

 

گفت هر شب غزل چشم شما بنویسم

مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
  • .

    اسمت خیلی زیبان درست مثل خودت...
    خوشحالم که همراه جمع شما عزیزا هستم
    رمزم یادم رفته بود
    خودمو دار زدم تا یادم آمد کجا سیو کردم

    خلاصه مونده بودم چه کنم

  • Sみムʍɨʍ

    کاری نمیخاد بکنی بپر بخل خودم ماچت کنم تفی ابداره