چند روزی است جامعه در بهتی عظیم نسبت به جنایات دو فرد فرو رفته است که هرچه پرونده باز می شود، ابعاد غیرانسانی آن عیانتر میشود
از قتل و مثله کردن و تجاوز و ارتباط با محارم و اعتیاد و روابط آزاد جنسی
اما این مساله شوک آور و نادر برای جامعه ایرانی ،سالهاست که مشابهات غربی در رسانه ها دارد
از آدمخواری ،قتل های جمعی ، تجاوز تا افشای فساد جنسی سران غربی ، تا جنایات فرقه های شیطان پرستی و فرماسونری
آیا کسانی که از روابط غربی و لایف استایل آن دم میزنند به منشا این جنایات هم می پردازند ؟!
سابقه برخورد رسانه ها و احزاب لیبرال با چنین موضوعاتی چگونه بوده ؟!
روزی بود که رسانه های اصلاحات ، به دلایل حزبی از قتل یک مسئولی گذر کردند و حتی اورا مظلوم تصویر کردند و از یک مقتوله که شاید به خاطر افشای اطلاعات کشته شد، یک مفسده و ممهور الدم و خائن و در آخر پرستو ساختند!!
روزی سلبریتی های معلوم الحال قتلی رو سیاسی کردن و با هشتگ های اعدام نکنید دستگاه قضا رو زیر سوال بردن و حتی به خانواده مقتول توهین کردند!
وقتیکه یک سلبریتی برای تحریک افکار عمومی نسبت به یک روحانی توئیت میکرد و باعث قتل او شد !
روزیکه شورای شهر یک شهرستان به خاطر فساد اخلاقی منحل شد سکوت کردند
و وقتی عاملان سیاسی ترانسفر زنان و دختران به امارات پیگیری میشد و لیست زنان مطلقه توسط معاونت امور بانوان به ترکیه فرستاده شد ساکت شدند!
و با سوق دادن مردم به سمت شعارهای ضد ارزشی و روابط آزاد، سینه چاکه نامزدی شدندکه امروز موثر بسیاری از فساد و فقر اقتصادی و اخلاقی در جامعه است ، درحالیکه او مظنون به قتل فرزندش در ۱۹ سالگی با اسلحه شخصی بود ، که طبق بعضی گفته ها به خاطر عدم افشای اطلاعات توسط آن پسر و با خیانت یکی از افراد امنیتی سابق و مسئول امروز توسط پدرش به قتل رسید!
چگونه مسئولی که با رذایلی مانند دروغ و رانت پیوند خورده ،
می تواند از حریم اخلاقی جامعه حفاظت کند؟!
به همین دلیل نیست که شعار میدهند ما وظیفه به بهشت بردن مردم را نداریم ؟!!
میگویند« الناس علی دین ملوکهم» و این مسئول و مدیر منتخب خود مردم است !
اگر به شعار غیر ارزشی رای دادیم ،انتظار جامعه ای ارزشی را نداشته باشیم و بدانیم قدم به قدم این اخبار هم نرمال میشود!
دوست داشتن وظیفه است؟ هرگز. کدام کار الزامی در جهان ربطی به عشق دارد؟ کدام ازدواج اجباری در این جهان سرنوشتی نیک داشته است؟ صبر و عشق هیچ حرف مشترکی ندارند پس تحمل کردن به معنای دوست داشتن نیست، هر کاری با اکراه باطل است چه رسد به نکاح.
.
دوست داشتن لطف است؟ یعنی قرار است کسی را بیش از آنچه شایسته است دوست داشته باشیم؟ قرار است ایموجی بفرستیم که جای دو چشم هم قلب است اما در دلمان هم ذرهای دوستش نداشته باشیم؟ قرار است به خودمان، به دیگری بابت دوست داشتن دروغ بگوییم و بعد اسم همه اینها را بگذاریم دوست داشتن؟ بعد چه تضمینی داریم که خداوندگاری کنیم و یک روز باب لطف را نبندیم یا منت همه دوست داشتنها را مثل یک "پتک" نکوبیم توی سر طرف مقابلمان؟
.
دوست داشتن نه لطف است، نه وظیفه. لازم هم نیست که از یک دست بگیری و از دست دیگر بدهی. دوست داشتن باید یک کار روزمره باشد. باید جوری باشد که آدم فکر کند نمیتواند بدون عاشقی کردن، زندگی کند. نمیتواند بدون عشق بخوابد یا طلوع آفتاب صبح را ببیند. کسی هست که فکر کند که نفس کشیدن وظیفه یا لطف است؟ کسی هست که بگوید غدا میخورم اگر فلانی هم غدا بخورد؟ میبینید. بی معنا است. مسخره است. هیچ کس نیست که دوست داشته باشد و منت دوست داشتن را سر کسی دیگر بگذارد. عشق یک چیزی است مثل همان نفس کشیدن، مثل غدا خوردن. عشق، کسب و کار ماست.
پ.ن:میدانم نمیدانی چقدر دوستت دارم و چقدر این دوست داشتن همهچیزم را در دست گرفته است .
میدانم نمیدانی چقدر بیآنکه بدانی میتوانم دوستت داشته باشم بیآنکه نگاهت کنم صدایت کنم بیآنکه حتی زنده باشم .
میدانم نمیدانی تابهحال چقدر دوست داشتنت مرا به کشتن داده است.