mina
۱۵۳ پست
۱۵۱ امتیاز
زن
۱۳۶۵/۰۸/۱۶
ورزشکار
فوق ديپلم
دین زرتشت
ايران
زندگی با خانواده
سیگار نميکشم
ورزش مطالعه

تصاویر اخیر

موردی برای نمایش وجود ندارد.
بازنشر کرده است.

اینجا حریم من است ..حریم قلب کوچکم..قفس تنهایی من و حرف های ناگفته ام..کسی دلش برایم نسوزد..من این قفس را دوستدارم وتنهایی ام را..
تنهایی ..تنها اتفاق این روزهای من است....

زندگی تعداد دم و بازدم ها نیست
بلکه لحظاتی هست که قلبت محکم میزند
بخاطر خنده به خاطر اتفاق های خوب غیره منتظره، به خاطر شگفتی، به خاطر شادی،
به خاطر دوست داشتن های بی حساب، به خاطر عشق، به خاطر مهربانی
شادی ات را به اطرافت بپاش و با حد و حصر هایی که گذشته به تو تحمیل کرده، مبارزه کن

آدمي فقط
 در یک صورت حق دارد
 به دیگران از بالا نگاه ڪند، 

و آن هنگامے است ڪه
 بخواهد دست ڪسے را ڪه بر زمین افتاده بگیرد و او را بلند ڪند!

و این قـــــــدرت تو نیست ؛
این " انسانیت" است...تادرودی دیگر بدروود شبتون نیک دوستان گل


با ذهنی که همیشه
 احساس بدبختی میکنه 

 رسیدن به خوشبختی 
محاله 

پس برای اینکه خوشبخت باشی 
ذهنیتت رو تغییر بده ..




به خدا گفتم!
چرا مرا از خاک آفریدی ؟
چرا از آتش نيستم !؟
تا هرکه قصد داشت بامن بازی کند،
او را بسوزانم 
خدا گفت : تو را از خاک آفريدم
تا بسازي ! . . . نه بسوزاني !
تو را از خاک، از عنصري برتر ساختم . . . تا با آب گـِل شوي و زندگي ببخشي . . . از خاک آفریدم تا اگر آتشت زنند ! . . . بازهم زندگي کني و پخته تر شوي . . . باخاک ساختمت تا همراه باد برقصي . . . تا اگر هزار بار تو را بازی دادند، تو برخيزي ! . . . سر برآوري ! . . .
در قلبت دانهٔ عشق بکاري ! . . .
و رشد دهي و از ميوهٔ شيرينش زندگی را دگرگون سازی ! . . .
پس به خاک بودنت ببال . . .

قدر لحظه لحظه زندگیمونو بدونیم

حکایت

فردی  چند گردو به بهلول  داد و گفت : 
بشکن  و بخور و برای من دعا کن
بهلول  گردوها را شکست  و خورد 
اما دعا نکرد
مرد گفت : 
گردوها را می خوری نوش جان
ولی من صدای دعای تو را نشنیدم ..؟
بهلول گفت : 
مطمئن باش اگر در راه  خدا 
داده ای ، خدا  خودش  صدای شکستن گردوها
را شنیده  است...

دلــــــــــم براے ڪسے تنگ است
ڪه گمان مے ڪردم

مے آیــــــــــد 
مے مانــــــــــد

وبہ تنهــــــــــاییم پایان مے دهــــــــــد!!!

آمــــــــــد
رفتــــــــــ

وبہ زنـــــــــــــــدگے ام پایان داد!!

توی دلم گفتم
عزیز دلم
با نگاهت مرا بدوز
به هرجا که دلت می‌خواهد بدوز
به زندگی ، به مرگ ، به عشق
به هرچه دوست داری
در برابر نگاهت من ابر می‌شوم
دود می‌شوم که بتوانی مثل باد بازی‌ام بدهی
نفس گرمت را روی تنم فوت کن
ببین چه‌جوری ناپدید می‌شوم

شاید بعد ازتو...
کسی رااا چون "تو"
 دوست نداشته باشم
و هرگز هم به زبان نیاورم
"دوستت دارم "
شاید بعداز "تو "...
به کسی از عشق نگویم
امااا شعرهایم ...
همه در مورد عشق خواهد بود
وقتی تو رااا ...
اینچنین

به دنبال کسی هستم که دردم را دوا باشد
میان خسته گی هایم صدای آشنا باشد 

به دنبال کسی هستم که دستانش پراز امید
میان شهر چشمانش پر از عشق و صفا باشد

به دنبال کسی هستم که دراین وادی غربت
میان این همه دوری برایم تکیه گاه باشد

به دنبال کسی هستم که تقدیمش کنم دل را
و او هم با نگاه من به خوبی آشنا باشد

به دنبال کسی هستم که چون دریای بی پایان
برایم بی کران باشد و آرام و نهان باشد

@ali-a


"عطرِ نرگس" در هوای "زمستان" پیچید!
"دوست داشتنت" جوانه زد...
یادت دوباره جان گرفت...
و این بار تصویر "چشمانِ سیاهت" بود، که لابلای افکارِ بهم ریخته ام،مُدام "دلبری"می کرد...
به راستی چه رابطه ی عجیبی با هم دارند:
عطرِ نرگس...
زمستان...
دوست داشتنت...
چشم هایت
چسم هایت
چشم هایت...

❤️❤️
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
  • علی امیرعسجدی

    سلام برآجی نازگلنم مینــــا جونم.
    عزیزدلم،خوشبخت ترین آدمها کسانی هستندکه همواره خیرخواه ونیکوکارند

    هرگز به خوشبختی دیگران حسادت نمی کنند,,,

    و زندگی خودشان را لطفالهی دانسته ،و با زندگیِ هیچ کَسی مقایسه نمی کنند دوستتدارم عزیزم


گاهی فقط یک حاشیه ی امن و آرام می خواهی ؛
به دور از تمامِ دوست داشتن ها
به دور از تمامِ دلتنگی ها
به دور از تمامِ خواستن ها و نخواستن ها ...
چشمانت را ببندی ، لم بدهی وسطِ یک بیخیالیِ مطلق و تا چشم کار می کند ؛
عینِ خیالت نباشد !

#نرگس_صرافیان_طوفان

.

قشنڪَی زندڪَی یڪیش مـوهاے 
«تـوسـت» ڪَل مـن!!
نہ این‌ڪہ راه بروے باد را پریشـان ڪنی...
نہ!..
در آغـوشـم بخـوابی
ڪہ مـوهات را نفـس بڪشم ...
آرام در باغ روحـت بچـرخم
در بهشـت پرتـقال و نارنـج
و قشنڪَی بودنـت را بہ تنـت بڪَویم ...


هیچ وقت ...
با دل آدمهای مهربون
بازی نکنید
چون نمیتونن انتقام بگیرن
نه دلشون میاد
نه راهشو بلدن

هر قدر ذهن ترسو و نگران شود 
بدن قدرتِ دفاعی خود را از دست می دهد :

نگرانی ها و ترسهای ذهنی ، بدن را ضعیف می سازد ، اینجاست که بیماری ها به راحتی واردِ بدن می شوند ، نگرانی های ذهنی نیروی زندگی را به چیزهای دیگر مصرف می کند و نمی گذارد به بدن داده شود ، آنهایی که از ویروس ها و بیماری ها بیشتر می ترسند زودتر به آن مبتلاء می شوند ، اما این به معنای چشم پوشی از مراقبت نیست ، مراقب باشید و  کارهای لازم را در بیرون نیز انجام دهید ، اما نگذارید ذهنِ تان به نگرانی سقوط کند.

شاید یه دلیل اینکه کرونا در برابرِ کودکان موفق نشده است ،این باشه که کودکان در وضعیتِ سالمِ ذهنی به سر می برند ، سیستمِ دفاعی جسمِ آنان درست و طبیعی کار می کند.

ترسِ ذهنی ، بدن را تضعیف می کند...

#شکرگزاری


1- موهبت های خود را بشمارید...!

2- با بر شمردن موهبت های روز گذشته تک تک آنها را به یاد بیاورید و همه را در جایی بنویسید. این سوال را از خودتان بپرسید: چیزهای خوبی که دیروز اتفاق افتاد چه بود؟ در سطح رخدادهای روز گذشته جستجو کنید تا به مرز رضایت خاطر برسید که تمام موهبت های روز را نوشته اید و شمارش کرده اید.

3- هر مورد را که به یاد می آورید، خیلی ساده کلمه سپاسگزارم را برای آن بگوئید.

4- از امروز به بعد می توانید این تمرین را به عنوان یک لیست نوشتاری، با بلندخواندن یا بازگفتن آن در ذهن تکرار کنید. می توانید لیستی از چیزهایی تهیه کنید که در برنامه دیروز رخ داده و درباره آنها  احساس شکرگزاری می کنید. این لیست می تواند کوتاه باشد یا لیستی طولانی تر با ذکر جزئیات درباره چیزی که نسبت به آن قدرشناس و شکرگزار هستید.

5- پیش از آنکه بخوابید، افکارتان را متمرکز کنید و کلمه سپاسگزارم را برای بهترین اتفاقی که در روز برای شما رخ داده بر زبان بیاورید.


خدایاشکر


                  الهی شکرت