دختری نباشید که به مرد نیاز داشته باشد
دختری باشید که مرد به آن نیاز دارد
نگیر از این دل دیوانه ابر و باران را
هوای تنگ غروب و شب خیابان را
تو نیستی غم پاییز را چه خواهم کرد
و بی پرندگی عصرهای آبان را
هر غروب
می آید و مرا در آغوش می گیرد
تنها
“تاریکی” ست که مرا خوب می فهمد.