اگر نسخهی دوبلهشدهی «سیندرلا» را دیده باشید، حتما آنجایی که موشها در حال اندازهگیری لباس عروسی سیندرلا هستند را یادتان هست. همانجا، وقتی دارند اندازهی لباس را میگیرند، یکهو نامادری سیندرلا صدایش میزند و مجبور میشود موشها را با لباس تنها بگذارد و برود. موش لاغره ناراحت و غمگین لگدی به قوطی نوشابه روی زمین میزند، رویش مینشیند و میگوید «تا میآد یه خُرده به خودش برسه، داد میزنن شیندرلا...شیندرلا...»
حالا حکایت ماست. تا میآییم کمی فراموش کنیم، نفس بکشیم، خوشحالانه زندگی کنیم، یک خبر بد و سنگین از راه میرسد... انگار نامادری بدجنس قصه داد بزند «سیندرلا...سیندرلا...»
♔یاســــین♔
سلام تولدت مبارک
آرش ( گروه لاله های سرخ )
لینک