hamid-41 ( همه جای ایران سرای من است )
۲,۹۳۱ پست
۲۸۲ دنبال‌کننده
۸,۴۱۹ امتیاز
آروم و عادی

تصاویر اخیر

سلام به تمام دوستان و عزیزانیکه در نبود بنده ابراز محبت فرمودن و جویای احوال اینجانب بودن نهایت تشکر و قدر دانی را دارم امیدوارم شما عزیزان در نهایت سلامت و آرامش باشید و هیچوقت دچار مشگلاتی از این دست نشوید گذشت دوران سخت اول کرونا بعد .... نیازی به گفتنش نیست چون دوست ندارم باعث نگرانی بعضی از عزیزان که واقعا منو شرمنده کرده بودن نشوم در هر صورت من از تک تک دوستان نهایت قدر دانی و تشکر را دارم و امیدوارم بازم گاهی اوقات در خدمت شما عزیزان باشم خداوند داشت منو از قطار زندگی پیاده میکرد که نشد که بشه بازم لطفش شامل حالم شد تا در این لحظه ها قدر دان تمام نعمتهایش باشم . دوستتون دارم مراقب خودتون و خوبیاتون باشید امیدوارم همیشه سلامت و تندرست باشید....

لینک
متن آهنگ حجت اشرف زاده باران ببارد 📃
───|♫🎤🎻🎤♪|───
پیش از خداحافظی ات چتری به دستت میدهم
آهی به راهت میکشم شاید که برگردی
به جای هر حرفی فقط خطی ز چشم خیس خود
طاق
لینک
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهرباني دست زيبايي را خواهد گرفت
روزي كه كمترين سرود
بوسه است
و هر انسان
براي هر انسان
برادري ست
روزي كه ديگر درهاي خانه‌شان را نمي‌بندند
قفل افسانه‌ايست
و قلب
براي زندگي بس است

روزي كه معناي هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرين حرف دنبال سخن نگردي
روزي كه موزیک هر حرف، زندگي‌ست
تا من به خاطر آخرين شعر، رنج جستجوي قافيه نبرم
روزي كه هر حرف ترانه‌ايست
تا كمترين سرود بوسه باشد

روزي كه تو بيايي، براي هميشه بيايي
و مهرباني با زيبايي يكسان شود
روزي كه ما دوباره براي كبوترهايمان دانه بريزيم …
و من آنروز را انتظار مي‌كشم
حتی روزی
كه ديگر
نباشم
بگذار

بگذار سپیده سر زند

چه باک که من بمیرم و شبنم فرو خشکد

و شبگیر خاموش شود و شباهنگ گنگ گردد

و مهتاب رنگ بازد و ستاره ي سحری باز گردد

و راه کهکشان بسته شود…

بگذار سپیده سر زند و پروانه به سوی آفتاب پر کشد

پزشک شریعتی
مرتضی سرمدی دلتنگ

لینک
من آدم مهمی بودم !
خیلی مهم…
و بیشتر از آن چیزی که فکرش را بکنید دوستم داشت…
آنقدر که همیشه نگران از دست دادنم بود …
میگفت سخت هوایم را دارد و برای به دست آوردنم می جنگد …
و اگر یک روز من نباشم او هم دوام نمی آورد،
می میرد…
روزهای خوبی بود، همه چیز بینمان به بهترین شکل میگذشت
و من آدم مهمی بودم …!
تا اینکه، یک دوری اجباری پیش آمد
یک دوری تلخ اجباری …
آنوقت بود که فهمیدم برای بعضی آدم ها تا زمانی اهمیت داری که جلوی چشمشان باشی، که دم دستشان باشی …
همین که دور شوی حتی برای چند قدم، فراموش میشوی، دنبال جایگزین میگردند و دیگر هرگز مهم نیستی …!!
در آن روزهایی که دلم میخواست خودش را برایم به آب و آتش بزند، سکوت کرد،
حتی سراغم را نگرفت …
و من ماندم و تنهایی !
راستش دوری اجباری یادم داد
آدم ها در عمل خودشان را ثابت می کنند
نه در حرف …!!
تنها، تنهایی عامل نا امیدیست،

تنها، خستگی روح، عامل کناره گیریست،

و تنها، بی همزبانی عامل همٌ و غم و درد است…

پس

دنبال کسی باش که شادی را در دلت جریان بیندازد، دردهایت را بفهمد و تو را درک کند…

دنبال کسی نباش که همیشه امیدت را نا امید کند، همیشه تو رابه سخره بگیرد و از همه ی بدتر غرورت را زیر پا له کند…

حواست باشد، حواست باشد که بازی زمانه، گرفتار اندوهت نکند…
مثل رگبار ستاره رو تن خشک کویره
لحظه هاي‌ عاشقانه تو چشای تو اسیره

انگاری من و تو امشب روی ابرا خونه داریم
واسه ي خوندن از عشق ما هزار بهونه داریم

دوباره قلب من و تو از تو سینه پر می گیره
هر چی بود از غم غصه با نگاه تو می میره

بزار تا سپیده ي صبح صد تا شعر از تو بسازم
زندگیم رو با یه بوسه پای عشق تو ببازم

با تو بودن نه یه رویا نه دیگه مثل سرابه
این دل من تاقیامت واسه چیدنت خرابه
تازه می فهمم بازی هاي‌ کودکی حکمتی داشت …!

زوووو …

تمرین روزهای نفسگیر زندگی بود …
دورباش … اما نزدیک!

من از نزدیک بودن هاي‌ دور می‌ترسم…!
چه سخت است ؛

دلتنگ قاصدک بودن …

در جاده اي که در آن ؛

هیچ بادی نمی وزد … !

ای قاصدک امروز برای تمام دوستان خبرهای خوش بیار .. الهی آمین
ایهام خاطره هامون

لینک
طفلک زندگی !!!

هنگامیکه همه ی چیز به کاممان است

تک است و تعریف که،

نمیدانی چقدر زندگی زیباست !

شیرین است …!

وای به روزی که کمی سختمان شود

کاسه کوزه هاست که بر سرش شکسته میشوند

و سرزنش پشت سرزنش که،

عجب اجباریست این زندگی …

وه ! که چه منطقی دارد این اشرف مخلوقات …
میگه مرده نفس نمی کشه ؟
کی میگه نبض پيکر نمی زنه ؟
چشمات رو به دم این آینه بدوز
ببین این مرده چقدر شکل منه
من که با هر
نفسم ده تا دریچه وا می شد
با صدای زمزمه م قله ها جابه‌جا می شد
حالا خیلی وقته مردم زیر ماسک زندگی
آخ ! اگه دوباره چشمام از قفس رها می شد
من مثه زمين لرزه ام ‚ شبیه طوفان تبس
دم عیسی رو نمی خوام ‚ تو غروب این قفس
نفس منه که قبرستون رو زنده می کنه
من خودم
یه پا مسیحم اما بی تو ‚ بی نفس
می دونم خوب می دونم ترانه عاشقانه نیست
رنگ واژه هاي‌ من به رنگ این زمانه نیست
وقتی بین مرده ها زندگی رو صدا کنی
دیگه هیشکی گوش به زنگ تپش ترانه نیست
ها با تو میشه از رو سر تقویما پرید
تنها با تو میشه از عمق گلایه قد کشید
بی تو این حافظه ي گریه شمار رو نمی خوام
بیا ! از تو میشه شعر ناب زندگی شنید
من مثه زمين لرزه ام ‚ شبیه طوفان تبس
دم عیسی رو نمی خوام ‚ تو غروب این قفس
نفس منه که قبرستون رو زنده می کنه
من خودم یه پا مسیحم اما بی تو ‚ بی نفس
علی عبدالمالکی بازم دلم گرفته

لینک
عطر تن درخت
اندام نازنین بلندش
گرمای عاشقانه ي خونش
پستان غنچه اش
ساق خوش کشیده ي موزونش
درمن ؛ بهار سبز نوازش را
بیدار می‌کند
گویی در انحنای کمرگاهش
در تنگنای جامه ي کوتاهش
یک چشم یا دهان
یا زین دو مهربانتر : یک دل
یک آشیان کوچک پنهان
سرچشمه ي طلوع و تولد
لبریز از محبت خورشید
با من حدیث شیفتگی را
تکرار می‌کند
من ؛ عاشق جمال درختم
دردش بهجان عاشق
من باد
اندیشه اش موافق من باد...
همیشه جایی در حوالی دلتنگی من جاری می شوی…

جاری می شوی در ابریِ چشمانم…

و می باری آنقدر … تا زلال شوم…

تا آسمانی شود هوایِ دلم…

آنقدر که با همه روحم حس کنم…

داشتن تو …

می ارزد…

به تمام نداشته های دنیا…