میدانم
من و تو هیچگاه هم عقیده نبودیم.
میدانم،
رنگ چشمانمان فرق دارد
و خورشید در جغرافیای شهر تو
گرمتر است!
اما مهم نیست.
بیا و تمام اینها را از یاد ببریم.
دستانت را در دستانم بگذار!
میخواهم تنها چند قدم،
میان مردم این شهر،
میان شلوغی خیابانها،
تو را داشته باشم...
میگفت : قبل از تولد و برای بدنیا اومدن ؛ خودمون رو در دریایی از آب قرار میدیم
بعد از تولد و برای زندگی، در اقیانوسی از هوا
و با مردن ، در میان خروارها خاک ...
امیدوارم این چرخه رو با آتش تکمیل نکنیم.
خدایا پناه بر تو از این دنیای پر از هوا
خدایا در این سفر پر بلا ، آب و باد و خاک را تحمل کرده ام ؛ از آتش به تو پناه می برم .
خدایا من یک مسافرم ...
ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار
میگمش : زندگی با ما سر جنگه ! مگه نه؟!
میگه : کاکو! خدا باشه همه چی انگاری حله ! مگه نه؟!
میگمش : زندگی تلخه ! نگو نه ، اینجوری نیست ؛
میگه این چایی ، کنارش پر قنده ! مگه نه؟!
دیروز بهشت را به گندم فروختیم؛
مراقب باشیم امروز آن را به تکه نانی نفروشیم .
میدانید فرصت دیگری نداریم ؟
دوست داشتنت بزرگترین نعمت دنیاست
مرا شاد میکند و لبخند را به دنیایم هدیه میکند
حتی این روزها گاهی پرواز میکنم
من این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز در این دنیا دوست دارم …
...
روی پـــــرده ی کعــبه ؛
این آیه حک شده اســت :
نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــيمُ
" بندگانم را آگاه کن که من بخشندهی مهــــربانم ! "
نزدیکت می شوم بوی دریا می آید
دور که می شوم صدای باران
بگو تکلیفم با چشمهایم چیست ؟
لنگر بیندازم و عاشقی کنم ، یا چتر بردارم و دلبری کنم ؟
خدا را چه دیدی ؟
یک روز بیشتر
” ساعتی ” ” لحظه ای ” با من بمان
شاید خنده ای پشت لب هایت
قطره ای پشت پلک هایت جا مانده باشد . . .
aberebarooni
سلام به گروه رقص واٰژه ها خوش اومدی
پست در گروه سنجاق شد
محمد امین
ممنون