شب چودر بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دل که خونابه غم بود بود و جگر گوشه درد
بر سر آتش جور تو کبابش کردم
غرق خون بود و نمی مرد زحسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم

پسند

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.