.
قضاوتم نکن! صبر کن!
شاید دارم بدترین لحظات زندگیام
را پشت سر میگذارم، شاید دارم تنهایی با
سپاه دردها میجنگم، شاید دارم تلاش میکنم
که قوی باشم. قضاوتم نکن، شاید همین لحظه جزخودم کسی را برای دلگرمی و همراهی ندارم و کم آوردهام و دارم به سختی تلاش میکنم که روی پاهای خودم بایستم.حرفها و کنایهها و قضاوتها در چنین شرایطی بهقدری بیاهمیت و ناچیز است که درجزئیترین حالات زیست آدمی هم تغییری ایجاد نمیکند. ولی واقعا آزار دهنده است ببینی بیآنکه از درونت خبر داشتهباشند، بیرونت را به قضاوت نشستهاند و کلافه میشوی که یعنی دیگران اینقدر در زندگیشان بیغم و اندوه ماندهاند که برای خودشان اندوههای بیهوده میتراشند؟ با تحلیل رفتار و زندگی آدمهای دیگر؟ یعنی در جهان خودشان
هیچ معادلهای برای حل شدن باقی نمانده؟