‍ من خستـه ام
و هیچ حاجتی به تأیید هیچ پـروانه ای نیست
کافی ست دکمـه‌ی پیـراهنِ پـریروزم را
باز کنـی...
تا پاره پاره هایِ عـریانِ
عمـرِ هـزار پـروانه را، به سـوگ بنشینی....

من خیسِ خستگی ام
بیااا شـانه هایت را
بالش خیلِ خستگی هایم کن
شاید شبـی
زخمهایـم را زمین بگذارم...!!!!

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر