عمو قاسم!
آنقدر درمیان ما بودی
انگار از رفتنت
لحظه ای نگذشته است
نیستی تا ببینی
همه ی ما مرد میدان شده ایم
شاید آسمان حال این روزهای مارا
مخابره می کند
اسم احساسم را چه بگذارم
وقتی دست هایم از تو مینویسند
و چشمانم بی اختیار میگریند؟
کاش من هم آسمانی میشدم
جگرم میسوزد
از بودنهایی که نبودنت را
پر نکرده است
دل من این همه اندوه را
باچه امیدی دم نزند؟
یادت بخیرسردار
فاضله هاشمی غزل

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر