من کسی مثل خودم را در زندگی‌ام نداشته‌ام و نمی‌دانم دلتنگِ خودم شدن خوب است یا بد.
یا اصلا می‌شود دلتنگ کسی مثل من شد؟
فقط می‌دانم اگر کسی را داشتم که سرفصل آرزوهایش هستم و دغدغه‌ی بزرگش خوشحالی من است، موقعِ رفتن حتما دو دل می‌شدم!
حتما سعی می‌کردم
آینده‌ی بدون او را تصور کنم‌.
کمی تردید می‌کردم و به فکر فرو می‌رفتم. به بهانه‌هایی که قبلا داشته و اکنون ندارد فکر می‌کردم. به سکوتش و آرامشی که ظاهرا دارد اما درونش پر از دلهره‌ی نداشتنم است هم فکر میکردم.
من حتم دارم اگر کسی مثل خودم را داشتم،
فکر همه‌ی این ها را میکردم
و پای رفتنم لنگ می‌زد!
چون دلتنگ آن آدمی می‌شدم که من همه چیزش هستم. لازم بود تو هم دمِ رفتن چمدانت را زمین بگذاری و برای یک ثانیه با چشمانِ بسته به من و گذشته‌ای که با من داشتی فکر کنی. شاید تصور نبودنم تنِ روحت را می‌لرزاند و دلت تنگِ آدمی می‌شد که زمانی به او گفته بودی "دوستت دارم"...

پسند

بازنشر