عاشقِ کبوتر بود !
میگفت پرنده‌ای "وفادار"تر از آن نیست .
رهایش که میکنی هرجا برود، خیالت راحت است که برمی‌گردد ...
فقط دو روز حواسش پرت شد ،
فقط دو روز فراموششان کرد ،
همه‌شان رفتند ،
همه‌شان گم شدند !
او دانه می‌ریخت اما دیر بود ،
هیچ کدامشان برنگشتند !
مشکل اینجاست ؛
ما یادمان رفته هیچ تعهدی یک‌طرفه نیست !
وفادار ترین کبوتر هم، برایِ ماندنش؛
دانه می‌خواهد ،
"توجه" می‌خواهد ،
"عشق" می‌خواهد ...
هیچ کبوتری ، ناچار به ماندن نیست ...
هیچ کبوتری !!!

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.