تو خیابون زیر نور چراغا ساعت از نصفه شبم گذشته بود جز منو تنهاییو پیاده رو خبر از عابر دیگه نبودبادی که درختارو تکون میدادروی سنگ فرشارو برگ پوشونده بود مثل هرشب دوباره دلتنگی منو سمت خونتون کشونده بود