یبار رفتم در خونه زیدم گفتم عزیم من تا صبح در خونتون میمونم(کارای عاشقونه)


گفت ع همون روز اول میدونستم اوسگلی برو خونتون بخاب حاجی

هیچی دیگه در خونشون در زدم فرار کردم

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.