یبار رفتم در خونه زیدم گفتم عزیم من تا صبح در خونتون میمونم(کارای عاشقونه)گفت ع همون روز اول میدونستم اوسگلی برو خونتون بخاب حاجیهیچی دیگه در خونشون در زدم فرار کردم