این روزهایِ پایانیِ شهریور ، دلهره ی عجیبی دارد !
دلهره ای از جنسِ حال و هوایِ نابِ کودکی ،
با عطرِ دلبرانه ی کتاب هایِ نو و طعمِ گسِ خرمالو ...
ما دیگر آن کودکِ بی غم و خندانِ سالهایِ دور نیستیم ، اما این دلهره ، یادگارِ خوبِ همان روزهاست ،
روزهایِ خوبی ، که نگرانیِ مان ، بخاطرِ معلمِ تازه ای بود که نمی شناختیم ،
و تمامِ ترسمان ، برای درس هایی ؛ که قرار بود سخت تر از سال هایِ قبل باشد ...
چه حال و هوایِ بی نظیری بود !
هنوز هم که هنوز است ، پاییز ، دلنشین تر از تمامِ فصل هاست ،
قدم زدن در خیابان هایِ نارنجی و خِش خشِ جانانه ی برگ ها ، تسکینِ خوبی ست ...
اما کاش برایِ یک روز هم که شده به روزهایِ خوبِ کودکی بر می گشتیم ،
مثلا اوایلِ مهر باشد و حیاطی شلوغ و بچه هایی شاد و خندان ، که با اشتیاقی بی وصف ، لباس و کفش هایِ جدیدشان را به هم نشان می دهند ،
مثلا پاییز باشد و کودکی که بی غم و آسوده ، کوله پشتی اش را روی دوشش گرفته و سرخوش و لی لی کنان ، به سمتِ خانه می دود ،
و چه موسیقیِ دلنوازی ست ، خش خشِ برگهایِ پاییزی ؛
وقتی دلت کودکانه می تپد
،
وقتی نگرانِ هیچ چیز نیستی
...
صبحتون بخیر
رضا
کاش برایِ یک روز هم که شده به روزهایِ خوبِ کودکی بر می گشتیم ،
Atousa
بله ای کاش
shamim
سلام عزیزم روزت زیبا
رضا
این روزا بوی یه دیگ بزرگ رب گوجه و تصورش که مادرم بهم لبخند می زنه آرامش عجیبی بهم میده
Atousa
سلام شمیم عزیزم همچنین خانمی
shamim
فداتم ممنون
Atousa
بله یادش بخیر اون دوران پره ازین خاطره ها صفای خوبی داشت
پريچهر
سلام گلم روزت بخیر
Atousa
سلام پریچهرعزیزم روزتوام بخیر وشادی باشه
پريچهر
قربونت آتوسا جوووونم