از شب سخن می گویم
از هراس
از سکوتی که می شکافد پوست تنم
از خورشیدی که هیچ گاه
بر من نمی تابد !
از دیوارهای سیمانی بلندی
که بیرحمانه تا خدا کشیده شده اند
اه ، من هنوز از بوق سگ
تا پنجره هایی که زخم پیاده رو را شاهدند
فکر می کنم به تنهاییم!

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.