رو انحناي بُهت زده ي سيماي لخت

وقتي پرنده ها ميزدن چُرت به رسوايي باد..

از ديدگاهِ اين نگاه رفتم...

دوربيناي مداربستت چشم به اين جهان که باز کردن

مَسخ شدم از کوريِ بِداهه کردن

دعوتم توو اين ضيافت به انتظار نشستن..

ولي هنوز بي جوابم توو اين راهِ برگشت...

توو اين سياهِ بد رنگ...

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.