چه بده گردبادِ وعده کنار بگيريد گل
چه وسطِ آتيش مقرر بگيري گُر..
من معنيِ رفاقتِ دستايِ تو با انتهاي زمينم
وقتي ميسازي از سفيدي پُل...
از انجماد اذهانِ بي خبر از دل
به الماسِ روحِ بعد از نگاهِ دره هاي گِل..
شرطِ نمودِ منو ميخواي؟خيالي نيست
فقط بايد همه ي خالي ها رو ببيني پُر...