پائیز

پائیز هزاران رخ بیدادگر سرد
بر شاخه گل و دلبر گرما نگهی کرد
گفتا که پریزاد چمنزار پر از گرد
من با دم هویی ز هوایم کنمت زرد
گل گفت که ای بی خبر و قاتل خونسرد
گر برگ و برم را به هوایی بکنی ترد
فردا که بهاران شود ای بی دل بی درد
جان بخشدم آنکس که تو را قاتل من کرد
کش زوزه و زن نعره چنان تا که بدین نرد
از سختی تو زخم خورد بر تن من ورد

شعر از مهران

پسند

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.