از پس پرده نگاه کن مثله شطرنجه زمونه ...
هرکسی مثله یه مهره توی این بازی میمونه ...
یکی مثله ما پیاده، یکی صد ساله سواره ...
یه نفر خونه به دوشه، یکی دو تا قلعه داره ...
یه طرف همه سیاه و یه طرف همه سفیدن ...
رو به روی هم یه عمره ما رو دارن بازی میدن ...
اوناکه اوله بازی توی خونه ی تو و من،
پیش پای اسب دشمن، اون همه سرباز و چیدن،
ببین امروزم تو بازی میونه شاه و وزیرن ...
هنوزم بدون حرکت پشت ما سنگر میگیرن ...
اونکه ما رو بازی میده، اونه که مهره رو چیده
همون که نه شاهه نه سرباز... نه سیاهه نه سفیده...
از پس پرده نگاه کن ....

پسند

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.