کاکتوس

عده ای مثل قرص جوشانند در لیوان آب که بیاندازیشان طوری غلیان کرده و.. بیشتر

کاکتوس
۹۷۳ پست
۱۱۲ دنبال‌کننده
۴۷,۳۱۵ امتیاز
زن
۱۳۰۰/۰۱/۰۷
عصبانی

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
مانند کاکتوس باش,

پرخار اما پرجذبه ،

تنها و گوشه گیر اما خاص و متفاوت

زندگی به مثال یک باغچه است و آدمهاش، گل و گیاه این باغچه، عده ای مثل گل هستند‌ حساس و لطیف ،ضعیف و نحیف، که درمقابل باد زود پرپر میشوند و زیبایی خود را از دست میدهند، این دست خود ماست که چه بوته و گلی را انتخاب کنیم،

میخواهم کاکتوس باشم فاقد زیبایی، ولی در برابر ناملایمات روزگار سخت ومحکم!!

گرچه خار درونم ریشه زده ولی به دیگران میفهمانم که دست زدن به هر آرزوی خاصی، زخمی به همراه دارد

گاهی برای زیستن باید خار داشت تا خود را نگه داشت.

میخواااااهم کاکتوس بمانم
⁣⁣
هیچ اتفاقی
قرار نیست بیفتد
اما
آدمی ست دیگر
همیشه‌ منتظر می ماند
⁣⁣⁣⁣
تــنــها غــرور اســتــ
ڪــه انــســانــیــت را بــه بــاد
مــیــدهد.
مــا از مــشــتــے خــاڪــیــمــ
وبــه آن بــرمــیــگــردیــمــ
تــا مــیــتــوانــے دســتــے بــگــیــر
ڪــه وقــتــے خــاڪ شــدیــ
خــاڪــے پــاڪ بــاشــیــ
و دســتــے تــورا مــشــت ڪــنــد
وپــاے درخــتــے بــریــزد

  
انسان نجات می یابد:

از "تکبر" با سلام کردن
از "مصیبت" با صدقه دادن
از "بیماری" با دعا کردن
از "حرص" با شکر کردن
از "غصه" با صبر کردن

امیدوارم زندگی تون
عاری از تمام بدیها باشه

مــحــاكمــه كردن خــود
از مــحــاكمــه كردن دیــگــرانــ
خــیــلــے مــشــكلــتــر اســتــ
اگــر تــوانــســتــے در مــورد خــودت
قــضــاوت درســتــے بــكنــے،
مــعــلــوم مــے شــود یــك فــرزانــه تــمــام عــیــاریــ
بازنشر کرده است.
خدایا
میدانم که هستی
انکارت نمیکنم
اما من رها
میان یک اتصال و انفصالم
دستم را بگیر
که با هیچ یک از مداد رنگی های دنیایت
نمیتوانم عشق را نقاشی کنم
بازنشر کرده است.
زندگی که فقط آب و دونه نیست !
باس یکی باشه باهات حرف بزنه ...
ای کـــــــودک. . .
کفش هایم را نپوش
تلاش تو برای بزرگ شدنت غــــمگینم می کند

کـــــودک بمان ، کوچــــک بمان

من در بزرگ شدنم دردهایی دیدم که کــــــــوچک کرد، بزرگ شدنم را
شادمانی را وقتی در دستانت نگه داری همیشه کوچک به نظر میرسد ولی وقتی آن را از دست دهی خواهی دید که چقدر بزرگ و ارزشمند است.

ماکسیم گورکی
باید باور کرد که ضروری نبودم!
دوست داشتم ضروری باشم!
دلم میخواست برای چیزی یا کسی ضروری باشم ..
نبــــودم...

تو تاریک ترین روزها

آفتاب خودت باش....
و من
همه جهان را
در پیراهن گرم تو
خلاصه می کنم...
آقایون محترم
چرا هر پستی دلتون خواست میذارین اونم توهین ب خانوما....
حتی اگه اسمشو طنز بذارین
مرا رازیست اندر دل
به خون دیده پرورده

ولیکن با که گویم راز
چون محرم نمی‌بینم...

سعدی
جهانی راز دارم

مانده در دل...

عطار