در بین آلمانی ها قصه ای هست كه این چنین بیان می شود :
مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده ،
شک كرد كه همسایه اش آن را دزدیده باشد ،
برای همین، تمام روز او را زیر نظر گرفت!
متوجه شد كه همسایه اش در دزدی مهارت دارد ،
مثل یك دزد راه می رود ، مثل دزدی كه میخواهد چیزی را پنهان كند پچ پچ می كند
،آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصمیم گرفت به خانه برگردد
لباسش را عوض كند، نزد قاضی برود و شكایت كند ،
اما همین كه وارد خانه شد، تبرش را پیدا كرد!
زنش آن را جابه جا كرده بود،مرد از خانه بیرون رفت
و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت
و دریافت كه او مثل یك آدم شریف راه می رود،
حرف می زند، و رفتار میكند!
*همیشه این نکته را به یاد داشته باشیدکه ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم!

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.