ماه رمضون برای من همیشه حس عجیبی داره. انگار که هیچی عوض نشده باشه. حس اون دختربچهای رو میده بهم که از خواب پا میشد و سایهی مامان باباش و روی دیوار روبرو میدید و میفهمید که توی آشپزخونه نشستن دور سفره و دارن سحری میخورن.. دختربچه ای که اگر خیلی خوابالو نبود و خیال پردازیش با سایه ها تموم میشد، پامیشد و با یه پتو دورش میرفت باهاشون غذا میخورد. این صدا، این «الهم اني اسئلك...» میپیچه توی سرم و منو پرت میکنه به سالها پیش، انگار که داری زمان رو به عقب برمیگردونی و دو دوره از زندگیت و بهطور همزمان تجربه میکنی