در مهربانیت اندکی دستانت را به من بده؛
در بازوانت اندک جایی ابدی؛
من آدم ماندنم؛
از چشمانت خیره نگاهی؛
در دلت ضربانی؛
بگذار از حصار تو بگذرم، به من برسم؛
بگذار در پس کوچه هایت بگردم؛
در دستان تو مهری است، در بازوانت قراری، در چشمانت حرفی، در دلت رازی؛
مهرت را به من بده، حرفت را به من بزن؛
قرارم باش، من رازت را خود میجویم؛
در میان تپشی نامعلوم، در لرزیدن؛
بگذار از حصار تو بگذرم؛
بگذار از حصار «تو» بگذرم.
Aysel
بسیار زیبا ودلنشین