تو خدمت که بودیم ی یاروی بود همش اذیتش میکردیم ولی چیزی نمیگفت
ی روز دلمون بحالش سوختو بهش گفتیم تصمیم گرفتیم دیگه اذیتت نکنیم

اونم برگشت گفت باشه منم دیگه از این به بعد تو سماور نمیشاشم

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.