از خودم بیشتر از همه چی زدم
الان خیلی سالِ به خودم سر نمیزنمُ
جای همه مشتام رو تخت سینمن
منو این سیگارا نخ به نخ کشیدنمُ
روند نفسام شد یکی در میون
دیدم فقط می دم تو نمی دم بیرون
انگار سیگارام یه بسته تیغ تو ریه ام شکوند
که با هر نفسم کل سینم می سوخت
دیگه نه می کشیدم بکشم
نه حالت عادیو تحمل میکرد کششم
چقدر انگشت خودم رفت تو چشم
و چقدر هر روز با دست خودم تنبیه میشم
دیدگاه غیرفعال شده است.

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر