استالین در یکی از جلسات معمول خود ، خواست که برای او مرغی بیاورند:
او آن را گرفت و در حالیکه با یك دست گلوي مرغ را می فشرد با دست دیگر شروع به کندن پرهای آن مرغ کرد...
مرغ از درد فریاد می زد و سعی می کرد از هر راهی که شده فرار کند ولی نتوانست چون دستان استالین برای او خیلی نیرومند بود
‏خلاصه استالین بدون هیچ مشکلی توانست همه پرها را از بدن مرغ بکند و پس از پایان کار به یارانش گفت: "حالا ببینیدچه اتفاقی می افتد..
او مرغ را روی زمین گذاشت و از او دور شد ، رفت تا مقداری گندم بیآورد...
‏همکارانش در کمال تعجب او را مشاهده می کردند ، درحالیکه مرغ بیچاره در حال درد و خونریزی بود .
سپس استالین با دانه های گندمی که در دست داشت مرغ را به هر گوشه از اتاق بسمت خود میکشید..
در همه این مراحل مرغ پی در پی او را تعقیب میکرد و قدم به قدم دنبال او میرفت.‏در این مرحله استالین به دستیاران متعجب خود روی کرد و گفت : در یک جامعه خفته ، ساده لوحها به همین راحتی اداره می شوند...
مشاهده کردید که مرغ با وجود تحمل تمام دردهائی که من برای او ایجاد کردم باز هم مرا تعقیب کرد تا دانه ای برای زنده بودنش از من بگیرد...‏
*جامعه ی ساده لوح هم به همین راحتی اداره میشود...*
یارانه....
سهام عدالت....
مسکن مهر....
بازار بورس.....
صنعت خودروسازی و ثبت نام ‌ماشین ...
ثبت نام مسکن و......
صف روغن ....
صف مرغ ...
و هزاران کلاه گشاد دیگر.....
الان بیشترمردم مظلوم ایران وضع همین مرغ رادارند!!!!!!!!!!

پسند

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.