متنفرم از لحظه های که بی تو باشد
خودم را جوری بازیچه خندها کردم که
کسی باورش نخواهد شد که غمی در وجودم باشد

عاشقی پایان راه نیست
مثل خورشید که غروب میکند
اما مثل زندانی(کسی) هست که محکوم به دوست داشتن زندان شده
با گذر زمان با ازادی قریبه میشود
انگار که ازادی برایش یک زندان جدیدهست
وقتی که عاشق میشی جدای برایت حکم زندان رو پیدامیکنه
ولی باز بخواهی عاشق بشی خاطرات اونی که ترکت کرده همیشه تو قلبت سنگینی میکنه
مگه اینکه بیشتراز اونی که ترکت کرده عاشق یکی دیگه بشی
عاشق شدن راحته ولی اینکه تا چه میزان میتونی عاشق بشی بعضی عشقها هستن ابدی حتی اگه جدابشی هیچکسیو نمیتونی به اندازه اون دوست داشته باشی انگار که محکوم شدی پشت میله های این عشق

کاش دلم دل بود
ارزش دل
دل بود
صاحب این دل
دل بود
این دل در پی دل بود

خیلی وقته فراموش کردم دوست داشتن چه شکلیه
شاید از روزی که فهمیدم دیگه نباید دوست داشته باشم
گاهن از کلمه دوستت دارم استفاده میکنم
ولی به خودم میگم دوست داشتن مگه این شکلی بود
میگم دوست دوست داشتن چه شکلیه
همش دوست داشتن رو شبیه کسی میبینم که دلم میخواهد فراموشش کند
خواستم دوست داشتن را باعداد محاسبه کنم
هر عدی نوشتم باز کم اورد
خواستم وسعت دوست داشتن رو بسنجم
فضا و زمان و مکان کم اورد
شاید نباید دوست داشتن رو دست کم میگرفتم
منکر دوست داشتن ؛ شدن راحترین کاره

سخت ترین چیز اعتراف به ضعف بودن هست . من خیلی ضعیف هستم که می توانم تمام خاطرات را با یک خاطره خوب یا دلنشین از ذهنم پاک کنم. خیلی ضعیف هستم که از او عصبانی یا آزرده نمی شوم. خیلی ضعیف هستم که حتی به خودم اعتراف می کنم که هنوز احساسی بهش دارم البته ، مثل بقیه ،سعی کردم با کار ، دوستان خاطراتش را غرق کنم ، اما فقط توانستم متقاعد کنم که دارم جلو می روم. اما خودم را که نمیتوانم گمراه کنم. من در تمام این مدت ، هر دقیقه به او فکر نکرده ام؟.

خوشمزه تر از یکدیگر ، ممکن است چیزی نخورده باشیم.

دست از وانمود کردن بردار که اینجا نیستی ...
می دانم که نمی توانی چشم از من برداری

کاری نکن که من تورو گاز بگیرم ، این احساس درست مثل این است که تو متوجه نمی شوی من اینجا منتظر تو هستم ...

تا آخرین روز دنیا
مثل روز اول
دوست داشته باشیم

با اینکه از دستت دادم
بعضی وقتا
احساس میکنم
بیشتر از حد از دستت دادم

هرکسی سکوت خودش را داره
در سکوت من تو نشسته ای

شاید واسه این دنیا زیادیم
جای تو این دنیا واسم نیس

من شاید بگم خوبم و سالها به همه گفتم خوبم ولی من هیچ وقت خوب نبودم و هیچ وقتم خوب نمیشم فقط عادت کردم مثل کولیها باشم

باز منو صدا زد تنها چیزی که دارم حیاط خیالاتم انگار دل حیاتمم برام تنگ میشه این روزها همش منو صدا میزنه که بشینمو قصه غصه خودمو بگم این روزها همه طالب قصه های غم انگیز شدن

ما مثل جاده در حال اسفالت شدن در دست زندگی هستیم

در کناره همه یک مکان خالی هست
باید با گذینه مناسب پرشود
مثل یک پازل دوتای

عشق مجازی ...
حتی اگر ما رو در رو با هم آشنایت نداشته نباشیم ،
و هر آنچه اتفاق می افتد واقعی نیست
اما طبق قوانینی که ساختار هر انسانی هست ،
ما عملاً عاشق همدیگر میشویم.!
یک فورمول این احساسات را شدیدتر می کند
به دنیای جادویی هنر فریبکار ،
عمق ، بدبختی ها را احساس نمی کنید ،
شراب داخل لیوان هیچ طعمی ندارد.!
رژ لب شیرین ، شما نمی توانید آن را از لب های محبوب خود بردارید ،
و سینه شما الاستیک شده ، شما نمی توانید الاستیک شدن هم را کامل احساس کنید
فقط می توانید تصور و تجسم کنید
یک زندگی را بدون عشق بساز ، اما در آن حضور داشته باش!
و چراغ های مجازی باتلاقی بیش نیستن که در خود فرو میبرد
تا بتوانید واقعیت را فراموش کنید ...
سندرم واقعی بودن عشق ،
همه ما آلوده هستیم ، هیچ درمانی برای همیشه وجود ندارد.!

در چشمان قهوه ای او ، نوعی پژواک و ابدیت مبهم وجود دارد - من او را دوست دارم ،
موهای سیاه ، بدن لطیف - سعی می کنم پوچی را در آغوش بگیرم

خاطراتی وجود دارد که قلب نمیخواهد از ان جدا شود

ترسناک ترین چیز در سکوت است ...
شما نمی دانید او دلتنگ شما هست یا درحال فراموشی شما ...

بیا به همدیگه هدیه بدیم؟ تو بوسه ای شیرین به من خواهی بخشید ، و من یک آرزو به تو خواهم داد!

فقط یک چیز و البته در حد توانایم)))

خوب ، بدت نمیاد یه بوسه شیرین بهم بزنی؟

و البته من به آرزوی تو هم گوش می دهم

می خواهی الان فکرهایت را حدس بزنم؟

تو قبلاً غذا خورده ای اما هنوز گرسنه هستی! آیا می خواهی تشنگی خودت رو به دست بیاری !!!!

نمی دانم چقدر می توانی سیری ناپذیر باشی؟

بیشتر از غواصی در دریای سرخ ، می خواهم درون روح تو شیرجه بزنم!

من معتقدم که بهترین زینت زن مرد اوست. و بهترین زینت مرد ، زن اوست!

منو این خاک دلم خاک سپاری دارد
خاک این دل ارزش یاری دارد!!
چنگک و بیل دلم دست ندارد
انگار خاک دلم وزن ندارد
در بی وزنی احساس سنگ ندارم
با طعم لبت زخم ندارم؟
معنی
زخم های دلم را با زخم های جدید دفن میکنم
باوجود زخم هام اصلا من ارزش دارم (همراه با تعجب)
ارزو و رویاهای براورده نشده ام
انگار زخمهای من تمومی نداره
احساس میکنم دیگر قلب ندارم
با حرفهات منو زخمی نکردی؟

من طوفانی عظیم از عشق و علاقه را در قلب خود نگه داشته ام

کمی از گرمای خودت را به من بده میخواهم کودک درونم را باهاش گرم کنم

من تنها با تو زندگی می کنم
و من از زیبایی لذت می برم
پنهان نمی کنم که دوستت دارم ،
در حجاب خوشبختی پوشیده شده است.

نمی توان آن را با کلمات توضیح داد
همانطور که روح من اوج می گیرد. در عشق

نه در زمان حالم نه اینده انگار زمان برای من گذشته

زمان عاشقنانه ترین لحظات ما را در خود حبس کرده

من همیشه فکر میکردم از من هنرمند در نمیاد
تا اینکه تو را در قلب من هکاکی کرد
زیباترین هنری که میشه در قلب من دید
تنها یک بازدید کننده دارد ان هم وجودیت من هست

یک فنجان رویا تو
به تلخی روزگار من
صدای باران چرا
سنگین شده به قلبم

بعضیها رازهای مگو دارن رازهای که با کسی در موردش صحبت نمیکنن ولی یک روز پیش یکی بازگو میکنن اون لحظه به بجای فکر کردن درمورد راز باید به این فکر کرد که چه جایگاهی براش داشتی که تورو شریک رازش دونسته یعنی بعد خودش به تو اعتماد داشته ادمها ممکنه عشقشونو از یاد ببرن ولی شریک رازهاشونو نه شریک رازهای یک شخص بودن از نظر من بالاتر از عشقه یک شخص بودنه ادمها باکسی رازهاشونو درمیون میزارن که دوست دارن یک عمر اون شخص رو کنارش داشته باشه

من دوست دارم در هر آب و هوایی در امتداد زندگی قدم بزنم ،
در مورد چیز ابدی صحبت کنم ..
فکر می کنم آن لحظه در هر نوع "هوا" زیبا خواهد بود ..
هوای منو تو

کنار برکه خیالاتم به تو مینگرم و زمزمه ای در درون دلم میگوید
انگار چشمانم قبل از دیدن تو نمیدانستن زیبای چیست
خودم را گم میکنم تا در تو غرق شوم
و این حرف روز اولت وجودم را تسخیر میکند
اینکه هنوز عاشق نشدی دلیلش این هست که هنوز تورو نشناختم
راست میگفتی با اینکه سالها گذشته
خستگیه عجیبی بعد از تو در وجودم رخنه کرده
که اسمش را گذاشتم جسم بی روح فصل رها شدن در تو
بعد از تو تصوراتم از مردن عوض شد
نمیدانستم که میشود وجودیتت را انکار کرد

روزی میرسد شما با شخصی ملاقات خواهید کرد
که شما را از درون خواهد سوزاند.
در روح شما جای می گیرد و برای زندگی در آنجا می ماند.
قلبت می لنگد ، بدن اختیار شما شعله ور می شود ، و روح تو می گیرد.
تو می خواهی به او نزدیک باشی: در آغوش بگیرید ، نوازش کنید ، جزئی از او باشید ،
و او به شما آسیب می رساند ، می شکند ، شما را از هم می پاشد.
شما قادر نخواهید بود او را ترک کنید یا فراموش کنید ،
او تو را هم در خواب و هم در واقعیت آزار خواهد داد ...
تو او را در میان جمعیت جستجو خواهید کرد ،
امیدوار باشید که او خواهد آمد ، در آغوش بکشید ...
احساسات جوهر شما را پر می کنند ،
دیگر به اندازه کافی فکر نخواهید کرد
او برای تو بهشت و جهنم روی زمین خواهد شد - درد تو و تنها شخص محبوب تو ...

برگرد ، محبوب دیوانه من ، و ، حتی اگر ما کمی پیرتر شده باشیم ، من می دانم که تو منتظر خواهی ماند و من را در یاد خود حفظ خواهی بود
اشتباه من را در گذشته رها کن ، وانمود کن که من خوب شده ام
و تو بهترین روی زمین.
من واقعاً دلم برای ارتباطات بین مان تنگ شده ، می خواهم افکار و خواسته های تو باشم.

یافتن روح همسان سخت ترین چیز در جهان است. اگر او را پیدا کردید ، هرگز او "را رها نکنید" زیرا "این شخص تنها کسی است که مانند قلب شما در این جهان است." اگر دوباره این شانس را از دست دادید ..! نمی توانید آن را بگیرید. وقتی پیداش کردید ادعا کنید

در جامعه ما اینگونه رواج شده است که زن باید همه چیز را به خاطر یک مرد فدا کند ، این که دوست داشتن خودش بد و شرم آور است.
چرا مردم دوست دارند یک داستان عاشقانه مانند یک درام باشد؟
آیا واقعاً عشق فداکاری است؟
سازش - بله ، موافقم! اما نه قربانی

پرنسس های که میخواستن از قلبهای همدیگر محافظت کنن شکنجه گاه هم شدند

لینک
مدونی چقدر سخته کسی که دوستش داریو با حرفات دورش کنی تا درد نکشه با دیدن درد کشیدنت
امشب اگر مُردم خبر امد مُردم
صدای گریه یه قلبت اگر بغضت به یاد من فتادو شکست
من از دوست داشتنت فراموش شدنم میخواست
از ان لحظه که حکم دلم مرگ بود
دردم بود رفتن از بهشتی که تو هستی
بدان قلبم همیشه صاحبی دارد
عالمی با تو در سایه بان دلم دارد
اتش گرفتن دلم در معبد بی کسی
بی تو بودن رو هدیه داد به قلبم
بن سنی یورگم اچندن سویورم
سنی سومگ دن بشخه نی اصلر بلرم
سنی سومگ اتشلگ کوزه مگزار
سن هر یرده بولسگ بنگ یورگم شوتاده
تو هرکجا باشی قلب منم همونجاست
لینک

اینکه لایق بهترینها باشم یا بشم مسئله اینه که من دیگه چیز بهتر نمیخوام
بعضی ادمها هستن که وقتی نفس میکشن نفسشو سنگین میشه قلبشون هر لحظه ارومتر میزنه بغض عمیقی از قلبش از گوشه چشماش میریزه
نه اینکه مریض باشن فقط نفس کشیدنو چیز اضافی میبینن

من از مرگ نه بلکه مردن در قلب عزیزانم میترسم

ادم وقتی درد کمی داره دوست داره اون درد رفع بشه ولی اونی که هزار تا درد داره درد بیشتری میخواد چون دیگه نمیدونه درد چیه

معجزه زندگی من
شاید درنگاهای تو بوده ولی من ان را ندیدم
شاید قدم زدن کنار تو معجزه دوم بوده ولی باز قافل شدم
باید میفهمیدم خود تو معجزه ای برای من ولی باز هواسم پرت چشمهایت بود

کاش میان انسانیت و احساست فاصله ای نبود
با احساسات از انسانیت دور شدیم

من فرشاد دست ساخت خالق یکتا برای دوست داشتن تو سفرمو را اغاز کردم

نداشتن میل دوست داشته شدن از طرف دیگران باعث از بین رفتن حس تنهای میشه

خاطرات مثل دشمن خونین چنگ میزنن به وجودم
خیلی وقته تموم شده گلهای باغچه قلبم
بدون قطری از محبت بباره به قلبم
در تصوراتم که به باتو بودن ختم نمیشه
تورو دوست داشتن رسم این دل بود فقط

وقتی به چشمهای درخشانش از صد فرسخی گره میخورد به چشمهایم احساس میکنم یک نفس فاصله هست بین مان
و حس عجیبی در قلبم فوران میکند که میگوید کاش خانه منو تو همین جا تا ابد بود

بعضی درخت هارو نمیشه تو هر خاکی کاشت حتی با تمام مراقبتها
ادمها هم مثل همین خاک هستن بعضی ادمها خاکشون بهم نمیخوره

شاه چراغ شبهای منی
لبهای تو لبهای من
شاه چراغ دنیایی من

سطر به سطره دنیای من
چشمهای من تو بودی
شاه چراغ لبهای من

نقش جهان در دلم تو بودی
بوسه زند بر دل من تو بودی
ماه جسم تورا کم دارد
شاه چراغ دل من

ساعت کوکی کوک میشود به لحظه رسیدنت
دل داره اتیش میزنه لحظه به لحظه ساعتو
بوسه بر لب نمیزند لبهای من جز کام تو

پایان نامه فصل اخر
سکوت
احساساتت رو شروع به نوشتن میکنی بعد کمی مکث میکنی
بعد در حین نوشتن شروع به پاک کردن نوشتهات میکنی
تو دلت میگی حرفهای من شبیه منت کشی میمونه
احساس پوچی میاد سراغت
خستگی عجیبی رو احساس میکنی
نفس هات اهسته و اهسته تر میشه
دلت نمیخواد کاری انجام بدی
سست میشه احوالت
انگار نه انگار که تو هم وجود داری
خودت خودت رو محو میکنی در افکای که بی مقصد رهایشان کردی
همه اینها دریک سکوت رخ میدهد یک سکوت عمیق بی پایان
تولدت مبارک سکوت بی پایان من

یک اتفاق وحشتناک و غیرقابل پیش بینی رخ داد!
تشخیص دادم
و تو را در قلبم یافتم!😋😍🥰

جان دلم، من نه تنها دریافت کردن، بلکه دادن احساسات خوب را نیز دوست دارم))🙌

یک مرد غیر معمول باید یک زن غیر معمول داشته باشد)) درست می گویم عزیز دلم؟ آیا مانند چوب های آبنوس که الکتریسیته ساکن را در خود جمع می کنند، با اصطکاک در برابر یکدیگر گرم می شویم؟

می خواهم حداقل در رویا نفست را روی گونه ام حس کنم، لمست را روی لب هایی که مشتاق بوسه هستند!
این منم که کم کم تبدیل به کاکتوس میشم بدون لطافت و حرفای مهربونت

دستگیر شدی! حدس بزن برای چی؟؟

برای جلب توجه من!
چطور باشه وقتی تو اینقدر دوری و من میخوام همین الان تو بغلت ظاهر بشم؟؟؟
تو باید تو قلبم حبس بشی!
میشه؟؟؟
قول میدم با دستگیر شدن "در زندان" مخصوص من
هیچوقت دلت نخواد ازاد بشی!
چگونه؟؟
زیرا با محبت من سیر خواهی شد.

آرزو دارم هر روزت را پر از عشق و صمیمیت کنم....

امیدوارم بخاطر دستگیریت از من ناراحت نباشی؟؟؟

بنابراین، هر زمانی که دلت خاص کافیه فقط ارزو کنی ؟
اما یک هشدار.. با وارد شدن در قلب من، می توانی برای همیشه آنجا بمانی.
بد به نظر میاد؟؟؟)

قبل از شناخت تو مثل مریخ بودم هیچ چیزی منو جذب نمیکرد
انگار خارج از منطقه کوانتوم بودم ؛ حالا فقط به سمت تو جذب میشوم

رمانتیک ترین چیز اینکه با کسی که عاشقشی قراره پیر بشی

برای هرکسی عشق یک جور تعریف میشه
میدونم ادم نا چیزی هستم ولی
برای من چه زنده باشم چه مرده
بالاتر از ابدیت
به بیشترین شکل غیر ممکن دوستت داشتم ؛ دارم و خواهم داشت
این تنها چیزیست که در من تغییر نخواهد کرد

ساکت باش
این یک سرقته
گرانبهاترین چیز را
قلب تورا ب سرقت بردم