_
  • AtenA

    _
    برای دل خودم می‌نویسم… برای دلتنگی‌هایم برای دغدغه‌های خودم برای شانه ای که تکیه گاهم نیست! برای دلی که دلتنگم نیست… برای دستی که نوازشگر زخم‌هایم نیست… برای خودم می‌نویسم!

    نشستم، خسته شدم؛ دیگر قایق نمیسازم… پشت دریاها هر خبری که میخواهد باشد باشد؛ وقتی از تو خبری نیست قایق میخواهم چکار؟ مرا همین جزیره کوچک تنهایی هایم بس است!

    وقتى حالت خوب نیست و دارى قدم میزنى ، رسیدن انصاف نیست.

    دلم خوش نیست غمگینم‍‍… کسی شاید نمیفهمد کسی شاید نمیداند… کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی: عجب احساس زیبایی…! تو هم شاید نمیدانی…!

    حال من ینى....یک قدم ازافسردگی آنطرف تر.....!

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر