یک روز سر فرصت برایم خواهی ڪَریست
ابرڪَونه، باران‌سا، با عطری ڪه تنها یڪبار بوییدی
من چهل پرنده‌ی غمڪَینم آن‌روز،
چهار هڪتار زمین بایر که سنڪَ روی سنڪَم بند نیست
از حالا برایم بغض ڪن،
من این شعر را در آینده نوشتم، تو امروز می‌خوانی...
دیدگاه غیرفعال شده است.