گوشه اي نشسته ام

و دويدن ثانيه ها را از مرز روزها و شب ها نظاره ميكنم

اما مدت هاست

نه ديگر اين اتاق كوچك راضي ام ميكند

نه پنجره اي كه يك وجب بيشتر آسمان ندارد

دلم تنگ است...

براي ستاره ها

براي سكوت ماه

براي رقص مهتاب

براي شبهايي كه آرام سر بر بالين ميگذاردم

بي هيچ خيال و روياي محالي

براي روزهايي كه دلتنگ كسي نبودم...

خسته ام...

راههاي زيادي را رفتم

براي فراموشي!

هيچ راهي نيست..

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.