در گروه ادبی آوَش
این تصویر منویادخاطره ای ازیک مشاورانداخت ایشون تعریف میکرددختری بخاطردیدن یه صحنه ای ازپدرش مجبورشده بودانگشتش روبسوزونه وانگشت عفونت کرده بود
patricia
این تصویر منویادخاطره ای ازیک مشاورانداخت
ایشون تعریف میکرددختری بخاطردیدن یه صحنه ای ازپدرش مجبورشده بودانگشتش روبسوزونه وانگشت عفونت کرده بود
Attila ( گروه ادبی آوَش)
ایشون تعریف میکرددختری بخاطردیدن یه صحنه ای ازپدرش مجبورشده بودانگشتش روبسوزونه وانگشت عفونت کرده بود