یه دورهای که قرار بود “بهترین سالهای زندگی” باشه،
ولی بیشتر شبیه یه نمایش کشدار از سردرگمی و فرسودگی بود.
الان چندسالی ازش گذشته؛دوران دانشجویی…
اون دورهای که همه از بیرون فکر میکنن پر از جوونی، هیجان و تجربهست،
ولی از تو، پره از فشار، اضطراب، و حس «دارم یه عمر میدوَم و نمیدونم تهش کجاست».
صبح زود بیدار میشی برای کلاسی که تهش به کارت نمیاد،
شب دیر میخوابی وسط جزوههایی که حتی خود نویسندهش هم نمیفهمه چی گفته.
نه پول درست حسابی، نه خواب درست، نه دل درست.
همهچی یه طعمِ نپختهی اجباره داره.
انگار همه دارن نقش بازی میکنن:
استاد، دانشجو، حتی خودت.
همهچی باید «مهم» باشه،
اما در دلش فقط بیحوصلگی موج میزنه.
و تهش…
میمونی با یه مدرک، یه ذهن خسته، و یه مشت خاطرهی نصفهنیمه
که فقط با یه جمله خلاصه میشه:
“عجب دورهی مزخرفی بودا…”
سرو
دوره دانشجويي يكي از بهترين دوران زندگيم بود، پر از خاطرات خوب.
Mohammad
دوره دانشجويي يكي از بهترين دوران زندگيم بود، پر از خاطرات خوب.
امیدوارم تمامی ادوار زندگیتون همینطور باشه
سرو
متشكرم ، همچنين
امیدوارم تمامی ادوار زندگیتون همینطور باشه