داستان آهنگ :
سالها پیش تو مازندران، طالب و زهره عاشق هم شدن ولی چون طایفه هاشون باهم مشکل داشتن ، زهره رو دادن به یکی دیگه و طالب برای همیشه از ایران رفت هند و در غربت مُرد...
مَحلی ها میگن : وقتی خبر به گوش زهره رسید، به بهونه شستن لباس ها رفت و دیگه هیچوقت برنگشت ....🥀 ((سازم رو نمیتونم بشکنم
قلم رو آتش بزنم خاکستر کنم
نمیتونم از دیار تو دست بکشم
نمیتونم عاشقت نباشم
بهار دوباره میاد شکوفه میده
بلبل میره روی درخت
من آروم قرار نمیگیرم بی تو ))
ᎷᏗᏒᎩᏗᎷ
قشنگ بود👌
مهرداد