آری عزیز من
از اهل این زمانه و از دست روزگار
غمگین مباش
بگذار خنده هات
تداوم به هستی ام دهد
من در میان خنده های دلکشت
صدها هزار غنچه ی سرخ دیده ام
صدها هزار غنچه ی بر گل نشسته را
از گوشه ی لبان تو
با داس بوسه های پرازمهر خویش
آرام چید ه ام

شبتون پرازنگاه خدای مهربون