فکرها عجیب‌تر
یادها عمیق‌تر
و احساس‌ها رقیق‌تر...
چه دارد این شب در خود؟
که روز،در تلقین آن به آدمیان،عاجز مانده؟

شب است
و زنی با سوزن دلتنگی حسرت های نخ نما شده اش را
بر تنِ تنهاییِ لحظه هارفو می کند...

  • کوروش

    چقدر دو‌خط پایانی زیبا بود

    مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کن
    که هنوز وصله دل دو سه بخیه کار دارد

    دل چون شکسته سازم ز گذشته های شیرین
    چه ترانه های ه محزون که به یادگار دارد
    شهریار

  • مهتاب

    چقدر دو‌خط پایانی زیبا بود

    مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کن
    که هنوز وصله دل دو سه بخیه کار دارد

    دل چون شکسته سازم ز گذشته های شیرین
    چه ترانه های ه محزون که به یادگار دارد
    شهریار

    چه زیبا دل‌سپردید به لطافت کلام شهریار؛
    آن دو خط پایانی، زخمه‌ای‌ست بر تار دل هر اهل دلی که شکسته اما هنوز به امید بخیه‌ای دیگر، می‌تپد.
    «مژه سوزن رفو کن...» چه تصویر شگفتی از مرمت دل است؛ آمیخته با ظرافت، درد، و عشق.
    سپاس از شما برای یادآوری این ترانه‌های محزون و شیرین، که در جان‌مان ماندگارند.
    پاینده باشید و در پناه مهر کلام و شعر.