╲ ╭ ✹
╭ ♥️ ╯
✹ ╯╲

یک خانم هنگام آمدن شوهرش از سركار در يك برگه نوشت: شوهرم!
من از پیشت رفتم وباز نميگردم خدا حافظ.

سپس خود را در زير تخت خواب پنهان كرد تا واكنش  شوهرش را بيبيند.
شوهر ش كه داخل شد برگه را خواند و قلم را از جيبش كشيد در برگه چیزی نوشت و سپس بطور عادي رفت لباسش را عوض كرد گويا هيچ چيزي نشده، بعدا تلفنش را بیرون آورد و گفت: سلام زندگيم خوبي
برايت خبری خوش دارم كاري را که ميخواستم شد، زنم خودش رفته خانه پدرش بر نمیگردد زندگيم همراهش سخت بود، حالا خوب شد و ميدان برايت خالي شده خوش باش .

نيم ساعت بعد پيشت هستم منتظر باش،
زن در زير تخت شوك زده شد ولي گريه خويش را كنترل کرد،سپس شوهر از منزل خارج شد .زن از زير تخت با قلب شكسته و حيران بیرون آمد‌ و
رفت سمت برگه كه بيبيند نوشته شوهرش چیه....
ديد كه شوهر نوشته:

پاهايت از  زير تخت معلوم بود 
من رفتم نون بخرم 😄

بازنشر