دلبرا، یارا، نگارا، حال نامت هرچه هست!
تا من افتادم ز چشمت، شیشه‌ی عمرم شکست

فکر می‌کردم که مردن چاره‌ی اندوه ماست
بی‌ امید وصل اما مرگ هم بی‌فایده‌ست

بس که خود را در تو می‌بینم، تو را در خویشتن
خلق حیران‌اند و می‌نامند ما را خودپرست

عاشقت شد بی‌گمان از دوستان و دشمنان
هرکسی یک‌بار پای درد دل‌هایم نشست

ناز چشمی که شبی عکس تو را در خواب دید
بعد از آن بر خوبرویان تا همیشه چشم بست

- نفیسه‌سادات موسوی | شـــعر♥️