.

اکنون که ارغوان به تو نفروخت گل فروش
پیراهنی به رنگ گل ارغوان بپوش

از یاد بردن غم عالم میسر است
اکنون که با شراب نشد شوکران بنوش

گیرم که مثل موری از این سنگ بگذری
کوهی ست پشت سنگ ، از این بیشتر مکوش

چون نی نفس کشیدن ما ناله کردن است
در شور نیز ناله ما می رسد به گوش

آتش بزن به سینه ی آتش گرفته ام
آتش گرفته را مگر آتش کند خموش!
  • مها

    ما نظر از خرقه پوشان بسته ایم

    دل به مهر باده نوشان بسته ایم

    جان بکوی می فروشان داده ایم

    در به روی خود فروشان بسته ایم

    بحر طوفان زا دل پر جوش ماست

    دیده از دریای جوشان بسته ایم

    اشک غم در دل فرو ریزیم ما

    راه بر سیل خروشان بسته ایم

    بر نخیزد ناله ای از ما رهی

    عهد الفت با خموشان بسته ایم

  • محمد

    ای جان چه شعر قشنکی دستت درد نکنه ممنون

  • محمد

    زنده باش ممنون

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.