بر سر سجاده می‌افتاد چشمم تا به مِی
شیشهٔ مِی با دهان باز می‌پرسید: کی؟

کاش از اول بر در میخانه می‌خواندم نماز
حیف از آن عمری که شد در گوشهٔ محراب طی

نالهٔ جانسوز من بود آنچه او فریاد زد
آه من بود آنچه عمری زیر لب می‌خواند نِی

کاش با ساقی حسابم پاک می‌شد، سال‌هاست
او به من جامی بدهکار است و من جانی به وی

من خطایی کمتر از بخشایشت دارم، ببخش
ای رفیق! ای رازدار! ای حاکم! ای بخشنده! ای...!

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.