دو س روزی بود ک درخلوتم باکسی حرف میزدم
انگار خود من بود...
یک روز بی هوا امد وگفت
میخواهم از دیاری ک اشناشدیم بروم...
مدام با خودم کلنجار رفتم
بپرس چی شد ک ترک دیار بر ماندن رو اختیار کردی...
ترسیدم بگویم
شاید ب ناگه حرفی...
هیس... نپرس
فقط. بگو...
هرکجا هستین خوش باشید
خواند و گفت ممنونم...
و من ماندم و یک حجم از سوالات اضافه ک روی قلبم حس کردم
ب قول بزرگی ک گفت...
موندنی راهشو پیدا میکنه و رفتنی بهونشو
بگدار خوش باشند دوستان نام اشنا...
امید کرم زاده
رخسار اشنا
تشکر ازشما
امید کرم زاده
خواهش میکنم
ارس
فرار کردن از خویشتن ، دردهایی که قابل گفتن نیست ... در جای امنی مانده ام تا دستم را بگیرد و از تاریکی به روشنی ببرد
رخسار اشنا
هرکجا باشد خانه امن او آنجاست...
ارس
و چه مامنی که آرامش بخش هست
آوای ܢ̣ارا ܔ
چقدر منه .. انگاری من دارم تایپ میکنم ...
مگ میشه مگداریم ..
آوای ܢ̣ارا ܔ
چ منی ک از خویشتن من رفت .. نماند نخواست ک بماند ..
رخسار اشنا
ممنون بابت نظرات قشنگتون💐💐💐