موقت
رنج گاهی قطار است…
سکوت جای خالی حرفهای نگفتنی است. کلامی که گاهی برای خودت هم نمیتوانی یا نمیخواهی تکرار کنی.
هرگاه احساسات به هیچ شکلی نتوانند در قالب واژه بگنجند، وقتی با بند بند وجودت چیزی را طلب کنی و بدانی که هرگز از آن تو نخواهد شد، آنجاست که سکوت والاتر از هر حرف و سخنی به کار آید.
سکوت یعنی بغضی در گلو، احساسات عمیق خفته، واهمه از دست دادن و خاطرات یک عشق کهنه.
در قطار زندگی اگر خوش شانس باشیم با کسی روبرو میشویم که زیباترین وجه عشق را فقط با او تجربه خواهیم کرد.
اما گاهی باید عشق را در قلبت خاک کنی چون میدانی رسیدنی در کار نیست. او مال دنیای تو نیست و هرگز هم نخواهد شد.
درست مثل کوهنوردی که با مشقت خود را به قله میرساند، وقتی آن بالا نشسته و به دوردستها چشم میدوزد، تازه میفهمد که عمر لذت سکرآور فتح، دقایقی کوتاه بیش نیست. باید سیر نگاه کنی، عطر آن لحظات را در خاطرت نگه داری و آهسته آهسته به دنیای دامنه کوه بازگردی. عشق جز این نیست ...
Shahed
اگر مرا ...
دوست نمی داری...
دوست نداشته باش!
من هرطور شده خودم را...
ازین تنگنا نجات می دهم...
اما دوست داشتن را فراموش نکن...
عاشق دیگری باش این ترانه نباید به پایان برسد
سکوت آدم ها را میکُشد...