در کوران زندگی همواره به آن و معنایش می اندیشیم. به حکمتی اگر دارد یا شاید تهی از هر چه معرفت است؟
هزار راه و بیراه، نشانه می‌شود مسیر راه. آدم که آنقدر بصیرت ندارد که هر آنچه پیش می آید و قرار است رخ دهد، بفهمد و از پیش بداند. مگر دل ببندد به معرفتی از جنس تجربه و شهود و عشق و هوشیار باشد نشانه‎هایی که در مسیرش می آیند و اگر بی‎هوا رد شود، از دست‎شان می دهد..
نشانه‎هایی از جنسِ درنگی بر احوال زندگی و مکثی به ادراک و درک که هر کدام دریچه‎ای‎ست رو به وسعتِ فهم ..
و جهانی که باید در آن، آنطور که انتخاب‎مان است زندگی کنیم .
گاهی وقتِ عبور از وهم و تقلایی گرداب‌گون است....
از این شاخه به آن شاخه پریدنی بی‎دلیل.... برداشتن قدم‌هایی برای آگاه‌مند‌ شدن با نشانه‌هایی که به وقتش سر راه قرار می گیرند و نیازست که کدگشایی شوند .
گاهی وقتِ خوشه‎چینی است. از بذرهایی که کاشته است و حالا منتظرست که بَر دهد. منتظرست در بهاری که جاری ست، جوانه‎هایش را به چشم دل بنگرد و به بار بنشاند.
ادامه دارد....