ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم
آنجا که ناگهان
یک روز نام کوچکم
از دستم افتاد
و لابه‌لای خاطره‌ها گم شد

آنجا که
یک کودک غریبه
با چشم های کودکی من
نشسته است

از دور
لبخند او چه قدر شبیه من است!
آه، ای شباهت دور!
ای چشم های مغرور!

این روزها
که جرأت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم!
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار ...

بگذریم!
این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است!
...
زنده یاد
( قیصر امین پور )
/


... !/

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.