از سرزمینی می‌‌آمد

که مردمانش

دوستت دارم را

با دوست داشتنی‌ترین لهجه‌ها می‌‌گفتند

و دلی‌ اگر می‌لرزید

یا کنارِ عشق بود

یا به راهِ عشق

و هر بار که دلش می‌شکست

ریسه می‌‌رفت

می‌خندید

بوسه‌ای میداد

و می‌‌گفت

عاشقان چنین اند

بی‌ رحمانه می‌‌سوزند

بی‌ رحمانه تر‌ می‌‌سازند

بازنشر